نظام حکمت صدرایی تشکیک در وجود
5%
جدید
نظام حکمت صدرایی تشکیک در وجود (عبدالرسول عبودیت)
آثار مرتبط
مشخصات
قطع: | وزیری |
نویسنده: | عبدالرسول عبودیت |
تعدادصفحات: | 280 |
توضیحات
***بخش اول: تشکیک در ذاتی یا ماهیت
فصل دوم: تصویر مسئله مورد نزاع در تشکیک ماهیت
فصل سوم: استدلال فیلسوفان مشائی بر امتناع تشکیک در ماهیت
فصل چهارم: استدلال حکمای اشراقی بر تشکیک در ماهیت
فصل پنجم: نظر صدرالمتألهین در تشکیک در ماهیت
***بخش دوم: تشکیک در عرضی یا مفهوم
فصل ششم: تفسیر غیر مشهور از تشکیک در عرضی
فصل هفتم: تفسیر مشهور از تشکیک در عرضی
***بخش سوم: تشکیک در وجود
فصل هشتم: تصویر مدعا در تشکیک در وجود
فصل نهم: استدلال بر تشکیک در وجود
قسمتی از متن کتاب:
فصل 1 تشكيك چيست؟
واژۀ «تشكيك» به طريق خاصى براى تحقق تمايز و حصول كثرت در اشيا اشاره دارد. چنانكه در پيشگفتار گذشت، در پى توجيه فلسفى امور متفاضل كامل و ناقصى كه در جهان يافت مىشوند، در فلسفه، اين سؤال مطرح شد كه آيا حصول كثرت در يك حقيقت ضرورتا از طريق انضمام حقايق ديگرى به آن صورت مىپذيرد، چنانكه حصول انواع متكثر حيوان در حقيقت جنسى حيوانى از طريق انضمام حقايق فصلى به آن امكانپذير است، يا نه، بلكه طريق ديگرى هم وجود دارد، كه به آن طريق تشكيك مىگويند، و در آن ممكن است فقط با داشتن يك حقيقت، بدون امتزاج با حقيقت ديگرى و با حفظ خلوص آن، نيز كثرتى داشت. اين فصل به توضيح اين سؤال، كه در حقيقت معنا و مفهوم تشكيك را روشن مىكند، و پاسخ حكما به آن و نحوه امكان آن اختصاص دارد. بنابراين، بحث را با همين سؤال آغاز مىكنيم:
1 - آيا با فقط يك نحو حقيقت مىتوان كثرتى داشت؟
اين سؤال، سؤال از تشكيك است. اگر بگوئيم ممكن نيست فقط با يك نحو حقيقت كثرتى داشت به امتناع تشكيك قائلايم، وگرنه به جواز آن معتقديم، كه در اين صورت بايد نشان داد كه چگونه اين امر امكانپذير است و اين چيزى جز بحث از معيار تشكيك نيست. بايد توجه داشت كه «حقيقت» در اينجا به معنائى اعم از ماهيت و واقعيت خارجى است؛ مثلا، انسان و اسب و حيوان و جسم هركدام يك حقيقت است. همچنين اين كاغذ و خورشيد هركدام يك حقيقت است. براى توضيح، فرض مىكنيم كه شىء A و شىء B از همه جهت يكساناند و از هيچ جهتى كوچكترين فرقى ندارند و كمترين تمايزى بين آنها نيست. آشكار است كه با اين فرض A و B دو شىء نيستند، بلكه يك شىءاند با دو نام. فقط هنگامى ممكن است دو تا باشند كه با يكديگر نوعى فرق داشته باشند و به عبارت ديگر، ما به الامتيازى داشته باشند،پس وجود كثرت متوقف بر ما به الامتياز و ناشى از آن است. با توجه به اين نكته، مىتوان گفت، حداقل سه نوع كثرت داريم: 1) كثرت ناشى از امور عرضى: مانند كثرت افراد انسان، مثل حسن و رضا و زهرا. در اين نوع كثرت، ذات و ماهيت افراد مذكور يكى است و فرق آنها در امورى عرضى است، همانند رنگ و شكل و اندازه و مكان و زمان و وضع و نسبت. مثلا حسن و رضا و زهرا هر سه انساناند؛ يعنى، ماهيت نوعى هر سه يكچيز است، پس از نظر ذات باهم فرقى ندارند. فرق آنها در اين است كه حسن و رضا مردند و زهرا زن است، رنگ يكى سفيد است و رنگ ديگرى گندمگون و رنگ سومى تيره است. هريك شكلى دارد غير از ديگرى. به اختصار، در امورى عرضى، همانند انواع كيفيات و كميات و وضع و اين و متى و اضافه، و يا در برخى از اين امور با يكديگر فرق دارند. پس ما به الامتياز آنها امورى است عرضى و ما به الاشتراك آنها همان ذات و ماهيت نوعى آنهاست.
2) كثرت ناشى از امور ذاتى: مانند كثرت انواع يك جنس قريب يا متوسط يا عالى و كثرت افراد اين انواع، مثل انسان و اسب. در اين نوع كثرت، جنس انواع مذكور يكى است و فرق آنها در فصول آنهاست. مثلا نوع انسان و نوع اسب هر دو حيواناند؛ يعنى، جنس هر دو نوع يك چيز است و فرق آنها در اين است كه فصل يكى ناطق است و فصل ديگرى صاهل. پس ما به الامتياز انواع مذكور فصول آنهاست كه امورى ذاتىاند و ما به الاشتراك آنها جنس آنهاست كه باز ذاتى آنهاست. پس ما به الامتياز آنها جزئى از ذات است و ما به الاشتراك آنها جزء ديگرى از ذات است. واضح است كه ما به الاشتراك دو فرد از دو نوع مذكور، مثلا پرويز و اسبى خاص، نيز همان ما به الاشتراك دو نوع مذكور، يعنى حيوان، است و ما به الامتياز آنها هم فصول آنهاست و هم امور عرضى مذكور در شق قبلى.
3) كثرت ناشى از ذات: مانند كثرت كميت و كيفيت. در اين نوع كثرت هيچ نحو ما به الاشتراك ذاتىاى يافت نمىشود، نه ذات و ماهيت آنها يكى است و نه در جزء ذات، يعنى در جنس، مشتركاند، همانند كثرت اجناس عالى (يا مقولات) و كثرت اجناس مندرج در تحت آنها، مانند رنگ و حجم، و نيز كثرت انواع مندرج در تحت آنها، مانند قرمزى و عدد دو، و نيز كثرت افراد مندرج در تحت اين انواع، مانند رضا و سفيدى اين كاغذ. ما به الاشتراك چيزهائى كه بدين نحو متكثرند امورى است عرضى. مثلا امور نامبرده در فوق همه عرضاند، يعنى وجودى حالّ در محلّ دارند. و عرض بودن نسبت به مقولات عرضى و اجناس و انواع و افراد آنها امرى است عرضى. چنين امورى را متباين به تمام ذات مىگويند. پس در اين نوع كثرت ما به الامتياز همان ذات و ماهيت اشياء متكثر است و ما به الاشتراك آنها امورى عرضىاند:
إنّ كل متمايزين فى الوجود أو العقل فتمايزهما و افتراقهما إمّا بتمام ماهيتهما من دون إشتراك مّا جوهرى بينهما أو بشىء من سنخ الماهية بعد إشتراك طبيعة مّا جوهرية بينهما، فالمشترك جنس و المعيّنات فصول و محصّلات لطبايع نوعية و التركيب تركيب إتحادى، أو بأمور عرضيّة بعد إتفاقهما فى تمام الحقيقة المشتركة، و المتحصّل أفراد شخصية أو صنفية و التركيب تركيب إقترانى. (أسفار، ج 1، ص 427)