شب ایوب (رمان)

تخفیف ویژه

آمده بودیم به شهر شما تهران هنوز می دیدم اصلا کسی نگفته بود کار به اینجا می کشد 9 ماه طول کشید تا تاریکی مطلق.

از درد دیگری آمده بودیم آنجا .کدام بیمارستان حواسم نیست . دکتر نرمی انگشنش را گذاشته بود روی شاهرگ گردنم و می گشت.

وقتی ایستاد گفت: همین جاست

چیزی ریر پوستم دل دل می زد

گفت: به چه درشتی

به گمانم به خودش گفتو با کم و زیاد کردن فاصله ماند که چقدر .

عیسی آن ور روی صندلی .....