پیرمرد و دریا مشاهده عکس بزرگتر

پیرمرد و دریا-دست دوم

جدید

موجودی این محصول مجددا باید بررسی شود جهت درخواست لطفا نام کتاب را به شماره 5900-052-0902 پیامک کنید

400,000 ﷼

نجف دریابندری – مترجم کتاب – که در ابتدای کتاب یک دور تمام زندگی و کارهای همینگ‌وی را به طور مفصل بررسی می‌کند درباره او می‌نویسد:رنست همینگ‌وی جوان بلندبالای درشت‌اندام خوش‌قیافه‌ی قوی‌بنیه‌ای بود. ورزشکار برجسته‌ای بود و مشت‌زن قابلی بشمار می‌رفت.

دست دوم کاملا سالم

با خرید این محصول شما 40000 امتیاز وفاداری دریافت می کنید.


توضیحات

رمان پیرمرد و دریا

پیرمرد و دریا یک «رمان کوتاه» است اما همان‌طور که خود نویسنده اشاره می‌کند، این رمان می‌توانست کتابی با بیش از هزار صفحه باشد. با این حال داستان کتاب کمتر از ۱۰۰ صفحه است. اثری ساده و تراشیده‌شدن که فقط اصل موضوع آن با سادگی عمیق در برابر خواننده قرار دارد.

داستان این رمان درباره سانتیاگو، پیرمردی ساده و فقیر است که اکنون ۸۴ روز شده که نتوانسته ماهی صید کند. مانولین نیز شاگرد اوست. پسری که به اجبار والدینش، مجبور به کارکردن در کنار ماهی‌گیرهای دیگر شده اما چون والدینش، سانتیاگو را آدمی بدشانس و بدبیار به حساب می‌آورند او را مجبور می‌کنند در کنار فرد دیگری به ماهی‌گیری برود. با این حال مانولین مانند خانواده‌اش فکر نمی‌کند. او پیرمرد را دوست دارد و در تمام مدتی که سانتیاگو دست خالی از دریا برمی‌گردد هر شب به کلبه او سر می‌زند، برایش غذا می‌برد، وسایلش را مرتب می‌کند و با او مشغول گپ و گفت می‌شود. رابطه پیرمرد و پسر فراتر از چیزی است که دیگران بتوانند آن را درک کنند.

جملات ابتدایی داستان کتاب پیرمرد و دریا چنین است:

پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلف‌استریم ماهی می‌گرفت و حالا هشتاد و چهار روز می‌شد که هیچ ماهی نگرفته‌بود. در چهل روز اول پسربچه‌ای با او بود. اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند پدر و مادر پسر گفتند که دیگر محرز و مسلم است که پیرمرد «سالائو» است، که بدترین شکل بداقبالی است، و پسر به‌فرمان آنها با قایق دیگری رفت که همان هفته اول سه ماهی خوب گرفت. پسر غصه می‌خورد، چون می‌دید پیرمرد هر روز با قایق خالی برمی‌گردد، و همیشه می‌رفت چنبر ریسمان یا بُنتوک و نیزه و بادبان پیچیده به دگل را برای پیرمرد به‌دوش می‌کشید. بادبان با تکه‌های گونی آرد وصله خورده‌بود و، پیچیده، انگار که پرچم شکست دائم بود. (کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگ‌وی – صفحه ۹۷)

 یک شب بالاخره پیرمرد به پسر می‌گوید که مطمئن است دوران بدشانسی‌اش به پایان رسیده‌ و به همین دلیل می‌خواهد روز بعد قایقش را بردارد و برای صید ماهی تا دل آب‌های دور راهی دریا شود. پیرمرد اعتقاد دارد که هشتاد و پنج رقم خوش‌یمنی است و می‌تواند ماهی‌ای با خودش بیاورد که یک خروار وزنش باشد. پسر که مانولین نام دارد طعمه‌ و وسایل صید را برای پیرمرد تهیه و فردای آن شب در روز هشتاد و پنجم سانتیاگو به تنهایی قایقش را به آب می‌اندازد و سفرش را آغاز می‌کند.

پیرمرد از وقتی که سوار قایق شد می‌دانست که دور خواهد رفت و «بوی خشکی را پشت سر گذاشت و به‌درون بوی پاک دریای سحرگاهی پارو کشید.» هنگامی که با پیرمرد در دریا تنها می‌شویم با ریز و درشت شخصیت و افکار او آشنا می‌شویم. متوجه می‌شویم که پیرمرد یک ماهی‌گیر حرفه‌ای و کارکشته است و تمسخر دیگر ماهی‌گیران فقط به خاطر بدشانسی او در صید است و نه چیز دیگری.

کمی بعد پیرمرد کشش ملایمی در ریسمان خود احساس می‌کند. از خوشحالی یا به زبان آوردن موفقیت خودداری کرد چون می‌دانست که «اگر آدم چیز خوبی را بر زبان بیاورد آن چیز ممکن است روی ندهد» اما پیرمرد موفق شده بود. یک ماهی به قلابش گیر کرده بود.

نقد و بررسی مشتریان

    نقد محصول و امتیاز شما به این محصول

    برای کمک به دیگران کاربران در انتخاب،لطفا قبل از نوشتن نقد و نظر خود ، به این محصول امتیاز نیز بدهید.

برچسب ها

آثار مرتبط