پدیدآور: آیت الله علی سعادت پرور

حضرت استاد شيخ العرفا آيت‏ الله الاعظم علي پهلواني تهراني (سعادت‏ پرور): آيت‏الله علي پهلواني تهراني (سعادت‏پرور)، در سال ۱۳۰۵ هجري شمسي در تهران تولد يافت. خانواده مذهبي و سرشت روحاني وي را در نوجواني به حلقه درس مرحوم شيخ محمد زاهد وارد کرد و در عنفوان جواني بهره‏هاي اخلاقي و معنوي وافري برد. سپس از محضر مرحوم آيت‏الله حاج شيخ علي‏اکبر برهان دروس مقدماتي حوزه را فراگرفت و راهي شهر مقدس قم شد و در محضر اساتيد بزرگي چون مرحوم آيت‏الله سلطاني و مرحوم آيت‏الله‏العظمي مرعشي نجفي، مکاسب و کفايه را خواند و سپس در درس خارج مرحوم حضرت آيت‏الله‏العظمي بروجردي و حضرت امام خميني(ره) حاضر شد و تا مرحله اجتهاد پيش رفت . از آنجا که وي به مباحث اخلاقي- عرفاني و طي مراحل سير و سلوک علاقه فراواني داشت، مدت ۴۰سال در محضر علامه طباطبايي حضور يافت. آيت الله پهلواني ره آيت‏الله پهلواني به‏واسطه انجام دستورات اخلاقي و درک فيوضات روحاني مرحوم علامه، به درجاتي از عرفان و معنويت دست يافت که پس از رحلت علامه طباطبايي، برخي ازشاگردان آن استاد فرزانه، با اصرار فراوان، خوشه‏چين اخلاق و عرفان آيت‏الله پهلواني شدند و ايشان در طول حيات خود، شاگردان بسياري را تربيت کرد و نفوس مستعده‏اي را به وادي سير و سلوک رهنمون شد. سبک تربيتي و روش سير و سلوکي استاد: جناب شيخ العرفا آقا شيخ علي پهلواني داراي سبک تربيتي و روش سير و سلوکي گرانبهايي بود. هموکه ساليان متمادي از محضر پر فيض علامه طباطبايي استفاده برده بود و به دقايق و ظرافتهاي معرفتي علامه طباطبايي پي برده بود. در شاکله اصلي دستوراتش سيره و روش عارفان شيعه و به خصوص پيروان مکتب تربيتي اسوه مراقبان در سده هاي اخاير شيخ عارف کامل آيت الله العظمي آخوند ملا حسينقلي همداني رضوان الله عليه مشهود بود. چه اينکه آنان اعتقادي به صراط مستقيم قرآني و سنت پيامبر اکرم و ائمه عليه السلام داشته و دارند. استاد در مدت حيات نوراني خويش عده اي از بزرگان اين مکتب عظيم تربيتي را درک کرده بود و با اصول و انديشه ها و زندگي ملکوتي آنان آشنا بود. ايشان اغلب شب ها براي عده اي از عاشقان راه خدا بعد از نماز مغرب و عشا جلسه داشت. و اينکه هر کس در کدام جلسه شرکت کند به عهده استاد بود که بر اساس مقدار پيشرفت در سير و سلوک تعيين مي کردند. هر طبقه به فراخور نوع افرادش در شبي تشکيل مي شد و برخي از اين جلسات در حدود بيست سال به طول انجاميد. در اين جلسات معمولا مطالبي خوانده مي شد تا شاگردان نسبت معارف توحيدي و ساير معارف ديد عميقي پيدا کنند و هم به انجام دستورات، همت و آگاهي بيشتري يابند و توفيق بيشتري براي سير و سلوک رفيق راهشان باشد. در ايام سال هميشه در قم بودند و به کارهاي سير و سلوکي دوستانشان رسيدگي مي کردند. البته هر روز صبح تا ظهر به مباحث علمي و تحقيقات خودشان مشغول بودند و عصرها به طور کامل تا اذان مغرب براي شاگردانشان بودند و به کارهاي آنها رسيدگي مي کردند. نامه هاي سير وو سلوکي شاگردان را پاسخ مي دادند که اين نامه ها، خود هزاران نامه ارزشمند است و در دست شاگردان ايشان موجود است و داراي مطالبي گرانبها و ارزنده است. آثار: آثار قلمي به‏ يادگار مانده از آن سالک الي‏ الله عبارتند از: ۱- مجموعه نفيس و گرانقدر شرح غزليات حافظ باعنوان «جمال آفتاب» که به‏ عنوان کتاب برگزيده سال تاکنون چندين نوبت به‏ چاپ رسيده است. اين دوره ده‏ جلدي از معدود آثار قلمي است که باتوجه به مراحل سير و سلوک عرفاني و حالات روحاني حافظ ديوان وي را شرح کرده است.۲ – قرآن و فطرت. ۳ -جلوه نور: در فضايل معنوي- توحيدي حضرت فاطمه زهرا(س)۴ – فروغ شهادت: تحقيقي نو در زمينه نهضت حسيني ۵ – سرالاسراء: شرح و تفسير حديث شريف معراج. ۶ – معارف ادعيه. ۷ – رازدل: تقرير بيانات مرحوم علامه طباطبايي در شرح گلشن‏راز، اثر مرحوم شبستري. ۸ – پاسداران حريم عشق: مجموعه ۲۰جلدي کلمات عرفا و… نظر استاد در باره کشف و کرامات: در ارتباط با کشف و کرامات، نظر استاد پهلواني اين بود که اگر عارفي توجه به کشف و کرامات داشته باشد، اين خودش باعث انحراف است. عارف واقعي کسي است که به کشف کرامات دل نبندد و آن را براي خودش حدي نداند. عارف واقعي نظر و ديدش بالاتر از کسي است که يک سري رياضت‏هايي را به نفس مي‏دهد تا به جايي برسد که مثلا اسرار باطني مردم را بفهمد. اگر اينچنين باشد، نشانه اين است که آن شخص به هدف نرسيده است. سالکي که هدفش بلند است و نهايت مسيرش خداست، کشف و کرامات را دام و دانه‏اي مي‏داند که براي مرغان راه ريخته‏اند؛ لذا ايشان در همان منطق‏الطيرشان که از اولين کتاب‏هايي بود که در جلسات شرح مي‏کردند، وقتي به داستان سيمرغ و رسيدن به قله قاف مي‏رسيدند، به شرح توصيه‏هاي هدهد به مرغان مي‏پرداختند و مي‏فرمودند: در راه- راه رسيدن به حقايق ديني و قله معرفت- کتل‏ها، موانع و مشکلات و رهزن‏ها هست. يکي از همين رهزن‏ها «کشف‏و کرامات» و توجه به اين گونه امور است. از مرحوم سيدعلي قاضي نقل شده که از ايشان کشف و کرامات خواستند، فرموده بودند: «عالم همه کرامت است» يا «دنيا جزو کشف و کرامت چيزي نيست دنبال چه مي‏گرديد؟» مرحوم قاضي بر اين گونه امور تحفظ داشتند. مي‏دانيد که مرحوم قاضي «طي‏الارض» داشتند و افرادي مکرر اين را ديده بودند ولي هر بار از ايشان از اين موارد سوءال مي‏شد، با يک لطايف الحيلي از کفارش مي‏گذشتند تا کسي به اين امر چندان بها ندهد و اين قبيل امور را براي خودش هدف اساسي در عرفان نداند.بله، رفتن به آن مسير، همه چيز به دنبال خودش مي‏آورد، ولي اگر کسي بخواهد به خاطر کشف و کرامات به عرفان رو کند، در حقيقت‏گويي همان امور را مورد پرستش قرار داده است. يا مثل کسي که خدا را وسيله رسيدن به مال و مقام قرار داده است. طالب عرفان بايد اين حجاب‏ها را کنار بگذارد. لذاست که مي‏بينيم عرفاي حقيقي ما به کشف و کرامات چندان بها نداده و نمي‏دهند، گرچه فعل آنها بيرون از کشف و کرامات هم نيست. معارف توحيدي در نزد علامه : استاد مي فرمودند: بنده پس از اينکه دستورات سير و سلوک را به طور کامل از خدمت علامه طباطبايي استفاده کردم و مدتها گذشت و نوع شاگردان سير و سلوکي که سالهاي اول به خدمت علامه رسيده بودند، همه رفته بودند و اعلب احساس کرده بودند که ديگر نيازي نيست به عنوان سير و سلوک در خدمت علامه طباطبايي – رضوان خدا بر او باد- باشند. در چنين زماني بنده دريافتم علامه طباطبايي معارف و رازهايي آسماني از فتوحات معنوي و کمالات انساني دارند و از افشا کردن آن پرهيز مي کنند. با اين انديشه تلاش کردم که بدانم چگونه مي توانم علامه را به سخن بياورم و زمينه اي فراهم کنم تا ايشان رازهاي توحيدي خويش را بازگويند و موفق شوم از خرمن مشاهدات توحيدي ذاتي و واردات الهي رباني آن حضرت بهره ببرم. چنين شد که هر روز سوالاتي را آماده مي کردم و به محضر علامه طباطبايي شرفياب مي شدم و با اين سئوالات علامه را به سخن در مي آوردم و آنچه را مي فرمودند به جان دل دريافت مي کردم و مطالب ايشان را پس از آن نشست ها به دقت مي نوشتم. در همان حال سعي مي کردم سخنان ارزشمند مرحوم علامه طباطبايي را با آنچه اوحدي از اهل معرفت گفته و نوشته بودند تطبيق دهم؛ چرا که علامه ابا داشت در اين مسائل از اصطلاحات اهل معرفت استفاده کند. اهميت به سلامت جسم: سلامت مزاج و روح و تن سالک در قاموس استاد بسيار مهم و حياتي مي نمود و با اطلاعات مفيدي که از طب قديم داشتند، دستورات پزشکي کارسازي به شاگردانشان ارائه مي کردند. تن سالم را براي سالک الي الله مرکب راهوار طي طريق انسانيت مي دانستند و توصيه مي کردند که بدن خود را سالم نگه داريد تا بتوانيد در سن کهولت نيز به عبادت خدا بپردازيد. حالات و فضائلات ملکوتي: از مرحوم حاج شيخ محمود تحريري که خود از خوبان روزگار و از شاگردان اوليه ي سير و سلوکي علامه طباطبايي بود نيز نقل شده است که خواب ديدم به من گفتند: جناب شيخ علي آقا پهلواني، آخوند ملاحسينقلي زمان ماست. اثر اسراف در زندگي اولياء خدا: شيخ علي آقا پهلواني روزي فرمودند: يک شب خواب ديدم که در حمامي هستم و مي خواهم در خزينه حمام خود را شستشو دهم و آب خزينه کمي آلوده است. چون از خواب برخواستم تمام کارهايم را وارسي کردم دريافتم تنها در آن روز کسي از همسايگان ما از اسارت آمده بود و رفتم به ديدن ايشان و ظاهراً چراغهاي زياد و قوي روشن کرده بودند که لزومي نداشته است و اين کار درست نبوده و رفتن تأييد اين کار بوده است. جهت آلوده بودن آن آب که ما قصد شستشوي در آن درا داشتيم فقط همين بوده است. اين خوابها و اين حالات همه دقت و توجه آن استاد فرزانه را حکايت دارد که چگونه بر اعمال و افکار خويش مراقب است. وقتي در برابرش مي نشستي مي ديدي دستانش بي اختيار حرکت نمي کند. زبانش به بدگويي باز نمي شود، نسبت به کسي ذهنيتي ندارد و همه عالم ملک و ملکوتش در اختيار اوست. سي سال حضور علامه طباطبايي - ره : جناب حاج شيخ علي آقا در محضر علامه طباطبايي مردانه تلاش کرد و با همت و استقامت از افق نوراني معارف توحيدي علامه بهره برد. از حاج آقا عيدي خرم آبادي نقل شده که استاد سعادت پرور فرمودند: بنده در مدت سي سال که در خدمت علامه بودم، دوبار جلسه درس ايشان را ترک کردم و آن دوبار نيز يک بار به خاطر ازدواج يکي از دخترانم بود که مجبور شدم به تهران بروم و چاره اي نبود و يکي بار نيز در زمستاني به منزل علامه طباطبايي مي رفتم، برف سنگيني باريده بود و ديدم سيدي با زحمت مشغول پارو کردن برف هاي پشت بام منزل خويش است. با خود فکر کردم به يقين حضرت استاد راضي است که من جلسه نروم و به اين سيد پير کمک کنم. به همين دليل آن جلسه را نرفتم و به آن سيد پير کمک دادم. مشاهده ي حضرت صديقه طاهره عليها السلام: ظاهراً بعد از ماه رمضان سال 1425 قمري فرمودند: شب بيست و چهارم ماه رمضان نصف شب گذشته بود که حضرت صديقه طاهره فاطمه ي زهرا عليها السلام با يک هيبت و جلال و شکوهي بر من در حالي که لباس زردي به تن داشتند جلوه کردند و مطالبي فرمودند و چنين توجه دادند که جسارت به فرزندان ايشان جسارت به خود ايشان است و من برايم اين نکته تداعي شد که اگر کسي خانم سيده اي را زد مثل آن است که به قنفذ (لعنه الله عليه) گفت بزن. پس از آن مشاهدات تا يک ساعت بي قرار بودم و گريه امانم نمي داد از حالات حضرت صديقه طاهره و آن حالي که بر من ظاهر شده بود. پس از آن در جلسات خودشان در حالي که گريه مي کردند اين مشاهده را نقل مي کردند و مي فرمودند: من فکر کردم که اين مطلب را به چه مناسبت به من فرمودند؟ شايد در ميان رفقاي ما کسي هست که با همسر سيده خود يا با فرزندان سيد خود اينطور رفتار کرده است و مي فرمودند در همه جلسات گفته ام که اگر چنين بوده است بر طرف شود. ايشان مي فرمودند: کسي که مادرش هم سيد است حکم سيد را دارد، به آنها هم نبايد توهين و جسارت کرد چه رسد به زدن. همه اين حالات و نکات را در يک حال انقلاب عجيبي مي فرمودند و اشک از چشم مبارکشان مي ريخت. شهود رجبيه: در تاريخ 16/3/85 در گفتگو با حاج آقا مجاهدي از ايشان شنيدم که شيخ عارف در يکي از جلسات فرمودند: شبي از شب هاي آخر ماه رجب که گويا بيست و چهارم رجب بود، ساعت 3 نيمه شب مرا بيدا کردند و احساس کردم کسي در مي زند؛ رفتم در را باز کردم و ديدم کسي نيست، فهميدم مي خواهند به من چيزي بدهند که مرا قبل از ساعت مقرر هر شب بيدار کردند. برخاسته، وضو گرفتم و به اعمال عبادي خود مشغول شدم و در آن شب معارفي از توحيد به من عطا کردند. از جمله استاد فرمودند: مرا به ادارک اسم «حي قيوم» خداوند راه دادند و در حقيقت اين توفيق ادراک معرفتي و از جمله اسماي حسنايي است که مقام جامعيت دارد و صفات فراواني را در زير خود دارد. اينکه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرموده اند آيه الکرسي سيد الآيات است ظاهراً به دليل وجود اسم «حي قيوم» در آيه الکرسي است که خداوند مي فرمايد: «الله لا اله الا هو الحي قيوم» آقا تعلقات خودتان را اينجا نياوريد: آقا شبي فرمودند: در عالم مکاشفه ديدم آمده ايد اينجا و همه کفش هايتان را هم آورده لب تاقچه داخلي اطاق گذاشته ايد و کفش هايتان هم خيلي براق بود. بعد فرمودند : آقا اينها تعلقات شما است . تعلقاتتان را با خود به اينجا نياوريد. آيت الله پهلواني ره تبليغ يا تربيت شاگردان: در مهر ماه سال 1376 عصر روزي در خدمت ايشان بوديم سئوال از رفتن به تبليغ شد که فرمودند: بنده پس از آنکه مدتي تبليغ رفتم خيلي مردد شدم که وظيفه ام چيست و پس از مدتها تشخيص دادم وظيفه ام اين است که در حوزه بمانم و در تربيت اخلاقي طلاب و جوانان مستعد کوشش کنم. لذا ديگر به تبليغ نرفتم و از حدود سي و پنج سال پيش تا بحال مشغول همين کارها هستم (منظورشان رسيدگي به امور تربيتي شاگردان بود). پس از اينکه بحث تبليغ تمام شد درباره پيگيري دستورات سير و سلوک اندرز دادند و فرمودند: کار کنيد . هميشه اين برنامه ها نيست يک وقت اين چراغ خاموش مي شود و شما حسرت مي خوريد. تأثير کلام ملا علي کني - ره : در تاريخ 18/9/1376 در شب سه شنبه در پايان جلسه در نصيحت هايشان فرمودند: آدم بشويد، خودتان را اصلاح کنيد تا از شما حساب ببرند و بتوانيد خدمتي بکنيد؛ پس از آن فرمودند عموي خانواده (ترديد از بنده است) از کساني بود که در دستگاه احمد شاه قاجار کار مي کرد صد سال عمر کرد و چند سال پيش فوت کرد. ايشان مي گفت: يک روز داشتم طاقچه هاي دارالعماره را تميز مي کردم ديدم برگه اي پيچيده در آنجا افتاده است . برداستم و باز کردم و ديدم درباره حکايت يک سقاخانه در تهران بود که در معرض توسعه جاده قرار گرفته بوده و مي خواستند خراب کنند و فتحعلي شاه قاجار از ملا علي کني سئوال کرده بود که مي توانيم آن را خراب کنيم؟ در جواب آن نامه ملا علي کني فقط يک جمله نوشته بودند و آن :«الم تر کيف فعل ربک باصحاب الفيل» و گويا به همين دليل فتحعلي شاه قاجار از اين کار منصرف شده بود و تا اين اواخر وجود داشت. عبرت از نوشته مزار حضرت سلمان رحمه الله: در يکي از جلسات در شب سه شنبه اي در پايان جلسه سخن از اهميت ذکر موت و توجه به مشکلات آن عالم نکاتي را فرمودند. اين مطالب اغلب تتمه مباحث مطرح مي شد و يا به مناسبت اشعار خوانده شده در جلسه بود. در آن جلسه فرمودند: چون جناب سلمان رضوان الله عليه رحلت فرمودند، آقا اميرالمؤمنين عليه السلام وقتي ايشان را دفن کردند و بر قبر ايشان خاک ريختند آب آورده روي قبر حضرت سلمان ريختند و خاک را گل کردند سپس با انگشت خود روي قبر حضرت سلمان قدس سره از زبان سلمان اين دو بيت شعر را نوشتند: و فدت علي الکريم بغير زاد / من الحسنات و القلب السليم و حمل الزاد اقبح کل شيء / اذا کان الوفود علي الکريم بعد فرمودند: آقا اميرالمؤمنين عليه السلام حال و منزلت حضرت سلمان مشهودشان بود و به علاوه آقا اميرالمؤمنين عليه السلام اهل غلو و تملق و خلاف واقع گفتن نبودند واين اشعار را از زبان سلمان گفتند. اين خود بيانگر دشواري راه کمال و سعادت است و انسان خيلي بايد در اين سخني که آقا بر مزار نوراني سلمان نوشتند توجه کند و از آن عبرت بگيرد. تشکر از همسر: استاد حاج آقا پهلواني نسبت به احترام و قدرداني از زحمات همسر مي فرمودند: از آنها تشکر کنيد هر چند غذايي که پخته اند شور يا بد شده است. وقتي از غذا ابراز رضايت مي کنيد همسرتان خوشحال مي شود و اين باعث رشد و پيشرفت معنوي شما مي شود. پس از اين نکته فرمودند: يک بار من در جواني در خانه با خانواده بد اخلاقي کردم در عالم معنا به من گفتند: بيست سال ناله هاي تو بي اثر شد. در مکرر جلسات مي فرمودند: در مسائل مختلف معنوي و اجتماعي به خودتان سخت گيري کنيد ولي به خانواده هاي خود کاري نداشته باشيد و عقايد خود را به همسرتان تحميل نکنيد. مثلاً اگر خواستند تلويزيون ببينند مانع نشويد ولي اگر خودتان تشخيص داديد نگاه نکنيد. عنايت ويژه به نماز آيت الله بهجت حفظه الله: استاد حاج شيخ علي آقا پهلواني نسبت به نماز و برنامه هاي مسجد حضرت آيت الله العظمي بهجت عنايت ويژه اي داشتند و به شاگردان خودشان رفتن به مسجد و نماز اين عارف بزرگ را توصيه ميکردند. گويي که نور ملکوت و انوار تابناک اين نماز باراني را دريافت مي کردند و عطر ملکوتي آن جماعت سراسر نور و سرور را استشمام مي نمودند. يکي از دوستان ايماني چنين مرقوم داشتند: در عصر روز سه شنبه هجدهم ذي الحجه 1324 قمري مطابق با 21 بهمن 1382 مصادف با روز عيد غدير به محضر استاد رسيدم. ابتدا فرمودند: امروز در مراسم مسجد حضرت ايت الله بهجت شرکت کرده ايد؟ عرض کردم: خير! فرمودند: ضرر کرديد، ضرر کرديد و توصيه فرمودند: در مراسم اين مسجد شرکت کنيم. همچنين در يکي از جلسات که در محضر حضرت استاد بوديم به مناسبتي ذکري از نماز حضرت آيت الله بهجت به ميان آمد که فرمودند: آقا در نماز اين مرد شرکت کنيد. ايشان از علماي بالله هستند. برکاتي در نماز ايشان هست، شما از دست ندهيد. از يکي از شاگردان فرزانه حضرت استاد نيز شنيدم که مي فرمودند: نوع شاگردان تربيت شده ايشان براي اداراک حالات و مشاهدات حضرت آيت الله بهجت به نماز ايشان حاضر مي شوند و از حالات اين عارف رهيده در جهت تقويت معارف سلوکي خويش بهره مي گيرند. آخرين جلسات: در آخرين جلساتي که با شاگردان خاص خود داشتند فرموده بودند : مردنم را به من نشان دادند واضح واضح ، و اکنون نيز آن زمان برايم مشهود است . ديدم که انبياء و اولياء الهي در تشييع جنازه ام شرکت کردند و اين به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر با توجه « صد بار قل هوالله احد » خوانده و به روح يکصد و بيست و چهار هزار پيامبر الهي هديه کردم . سرانجام در سحرگاه پنج شنبه دوازدهم شوال 1425 برابر 5 مرداد 1383 قلب مبارک ايشان از کار ايستاد و روح پر فتوحش در نزد پروردگار جاي گرفت . بدن مبارک ايشان را پس از غسل و کفن و خواندن نماز به امامت حضرت آيت الله بهجت در حرم مطهر حضرت معصومه - س- در مسجد شهيد مطهري در نزديکي مرقد مرحوم علامه طباطبايي به خاک سپردند . و در آخر هم نامه كاملاً عارفانه از اين استاد عارف به يكي از شاگردان خود: نامه به يكي از شاگردان: .. محضر دوست عزيز، قربان دل به هجران مبتلايت . پروانه بيش از آنکه بسوزنداش ، خرمن هستي خويش بسوخت. ديشب مرا با پروانه دل سوخت و عاشق دلباخته سخناني به ميان رفت. در من آتشي افروخت که هنوز هم مي سوزم . گاهي بر مي‌خواست و به گرد خورشيد رخسار محبوبش مي گشت و گاهي از خود بيخود مي گشت و به زمين مي افتاد . نظرش جز به روي معشوقش نبود ، به هر طرف او را مي افکندند ، باز به جانب محبوبش نظر داشت. مدتي در زير چراغ بيهوش مي افتاد ، چون به هوش مي آمد باز برمي خواست و به دور محبوبش پر و بال ميزد . ازاو پرسيدم که اي عاشق دلباخته جگر سوخته، چرا از ديروز که به پيش ما امده اي تا به حال به کناري خزيده بودي و حال چنين ؟ گفت : جلوه معشوق ما را بر اين کار داشت. پرسيدم غرضت از اين گردش به دور معشوقت چيست ؟ گفت : دوست فناي ما مي خواهد. پرسيدم چرا خود را يکباره به آتش نمي افکني؟ گفت: چه کنم،من او را براي خود ميخواهم، نه خود را براي او. گفتم : اين نه رسم عاشقي است، گفت:چه کنم، پايبند زيبايي خود ام و معشوق مرا به خود راه نداد.پرسيدم چرا به زمين مي افتي؟ گفت: ما را تاب ديداراو نيست ،هر چند به دور وجودش مي گردم و التماس مي کنم مرا از خود دور مي کند و دستي به سينه ام مي زند که برو ، تو نامحرم اين بزمي،خودخواهان را در اين بزم راه نباشد.عشق ازاول سرکش و خوني بودتا گريزد هر که بيروني بودپرسيدم چه مي شود که مدتي به زمين مي افتي و حرکت نمي کني ؟ گفت : گرچه من نامحرمم ، ليک ، " لن تراني" اش هم به من لذت مي بخشد که مدتي از خود بيخود مي شوم. پرسيدم ، با اينکه ترا از خود مي راند دست از دامنش نمي کشي ؟ گفت : آه آه که اين نه رسم عاشقيست .پرسيدم چرا سخن نمي گويي و روزها هميشه مهر سکوت بر دهان زده به کناري خزيده‌اي؟ گفت : آرزوي وصال يار ما را چنين و چنان کرده ، گله از دوست بسي بي شرميست. دوست هجران ما خواهد . گفتم درس عشقي به من بده ، گفت: برو ، از من چه مي خواهي . اين سخن با شمع گو که از سرشب تا به صبح ، به پا مي ايستد و مي سوزد و مي گريد تا نابود گردد عاشق سوخته دل تا به بيابان فنا نرود در حرم دل نشود خاص الخاص آن‌که جان داد به شمشير تو جانانه شود آن‌که مست تو شود ساقي پيمانه شود آن‌که از عشق تو ديوانه نشد عاقل نيست عاقل آن است که از عشق تو ديوانه شود پاسي از شب نرفته بود که او را به کناري نهادم ، باز برگشت و ديده به محبوبش دوخت.پرسيدم اين چه حالت است؟ گفت: ما را انتظار ديدار دوست به اين حال وا داشت چون خورشيد طالع گشت او را به کناري يافتم بازبه همان حا لت آرام و خاموش و به انتظار محبوب يکي از دوستان به پيش من آمد به او قصه شب گذشته را گفتم و او را به پيشش آوردم پس از مدتي نظر کردم ديدم او را پا ما لش کرده اند پر و بالش شکسته و بر بستر بيماريش افکنده اند از پروانه پرسيدم اين چه حالت است در تو مي بينم با صداي ضعيف گفت ما را از در خود راندند و لگد قهر بر سر ما زدندکه برو هر کس را به اين درگاه راه نباشد مرا به حال او رأفت افتاد عصر آن روز او را به کناري يافتم در حاليکه بال و پري دراونمانده بود چون دست به اوزدم تنها خاکستري بدستم خورد عاشقان را سر شوريده به پيکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است.

نمایش 1 - 5 از 5 آیتم
نمایش 1 - 5 از 5 آیتم